۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

خوف

وقتی تازه درسم تمام شده بود و از اهواز برگشته بودم هی با هر چی که دستم می رسید میزدم تو سر شهر اهواز که امنیت نداره و مردمش اینقدر بی بخارن که هیچ اعتراضی نمی کنن و کلی از این حرفای فخر فروشانه.
تا اینکه توی همین هفته پیش داشتم وبلاگ گردی می کردم و با اینترنت بازی که بر خوردم به تعداد زیادی وبلاگ که در مورد عدم امنیت توی شهر بندرعباس نوشته شده بود.همه این حرفا رو با یه لبخند مضحک رد کردم تا اینکه خبر هایی از این ور و اون ور به گوشم خورد که دزدی ها و تیر اندازی های زیادی توی سطح شهر صورت گرفته و یک نمونه ی اون رو هم خودم توی بیمارستان دیدم که پسری رو اورده بودن که به پاش تیر خورده بود و از درد ارزوی مرگ می کرد.
دو شب پیش می خواستم ا ز دفتر برگردم خونه که مامانم زنگ زد و طبق معمول شروع کرد به التماس که "مامان جان تو رو خدا با اژانس بیا" منم از اون جایی که بسیار دلیر و شجاع هستم و همیشه به این صفت خودم مینازم و اصلا به روی خودم نمی یارم که خطر همیشه در کمینه یکی دو بار شماره تاکسی 133 رو گرفتم دیدم نمی گیره پیاده راه افتادم به سمت سر خیابون که دربست بگیرم. یه ماشین جلوی پام ایستاد آدرس و دادم و سوار شدم اما نمی دونم یه هو انگار به خودم اومده باشم که نه اوضاع خرابتر از دل و جرات تو تمام بدنم یخ شد وسطای راه بودم که مبایل راننده زنگ زد احساس کردم که داره توطئه دزیدن منو می چینن ولی دوباره به خودم امیدواری دادم که نه همه که بد نیستن.رسیدم دم در خونه تازه نگای ساعت کردم دیدم نه و نیمه شبه یعنی تازه اول شب و هیچ دلیل نباید برای ترس من وجود داشته باشه.
بعد با خودم فکر کردم چرا نباید توی شهر خودم امنیت داشته باشم؟مگه مملکت اسلامی نیست پس دزدیدن ناموس و تجاوز چیه؟مگه توی تلوزیون خودشون جار نمیزنن و خودشون و به رخ آمریکا نمیکشن که ما کاهش فقر و بیکاری داشتم شما نداشتین؟پس اینا نشونه چیه؟ریشه اینا از کجاست من باید یقه کی رو بگیرم که جوابگوی ترس من و امنیت نداشتن من باشه؟ چرا قدیمیا سر شون و مثل شیر بالا می گیرن و می گفتن ما اون موقعه ساعت 3 شبم می یومدیم کسی کاری به کارمون نداشت و میشینن از خاطرات مسافرت رفتن های تابستون و عید دخترونه شون توی شمال و هر جای دیگه تعریف می کنن.
فقط به روزی فکر می کنم که گرسنگی اینقدر به ملت فشار بیاره که گوشت همدیگه رو بخورن و کار به جایی برسه که مادر دختر و بفروشه و پدر پسر و...( وبه گند کشیده بشه هر چی اعتقاد و باوره)

۹ نظر:

  1. به اين وضعيت نا امني و بيكاري و . . .مواد مخدر رو هم اضافه كن ببين چي از توش در مياد

    پاسخحذف
  2. رشد ناامنی هرروز داره بیشتر و بیشتر میشه و ریشه اش هم که برمی گرده به فقر و بیکاری و..
    متأسفانه این عدم امنیت برای خانم ها بیشتر هست و هیچ فکری هم به حالش نمیشه و همیشه هم این ماها هستیم که انگشت اتهام به سمتمون دراز هست

    پاسخحذف
  3. دوست عزیزم دقیقا احساس نا امنی بدتر از خود ناامنی ترس داره ... خدا به دادمون برسه
    چون میدونم اینا کسی نیستند که بتونن
    بدادمون برسند.

    پاسخحذف
  4. باور کن با این شرایطی که من می بینمو این جولانی که اوباش توی روز روشن تو سطح شهر میدن،اگه تا سال نود به هر کدوممون حداقل یه بار تجاوز نشه معلوم میشه که اراذل و اوباشمون خیلی بی عرضه ان!

    پاسخحذف
  5. اون فيلم چاه كه معرفي كرده بودم توي مجموعه "سي سال سي نما" كه خانه سينما منتشر كرده هستش مي توني از شبكه رسانه هاي تصويري بگيريش!
    توي كامنت زهرا ميل به تجاوز شدن مي بينم بهش بگو

    پاسخحذف
  6. با مطلب « من گريستم آقاي استاندار شما چطور» به روزم
    http://alialavi.blogsky.com

    پاسخحذف
  7. صدای هرمزگان ، فریاد آزادی خواهی هرمزگانی است.

    صدای هرمزگان ، فریاد هر هرمزگانی از پارسیان و لنگه تا جاسک و بشاگرد است.

    صدای هرمزگان ، فریاد مرگ بر ... نیست.

    صدای هرمزگان ، فریاد اعتراض هنرمند و کارگر هرمزگانی است.

    هرمزگان تو را می طلبد ای هرمزگانی...

    پاسخحذف
  8. مطلبی جالب از پیمان بخشی.
    فراموشـی تلخ‌ترین قصه دوران سالمندی>
    :www.eshkat.blogsky.com

    پاسخحذف