۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

خستگي

ديشب با يه حس خيلي خوبي ميون خستگي، كم خوابي و بيدار بودن دست و پنجه نرم

ميكردم.نميدونم تازگيا الكي خوش شدم قبلا هي نك و ناله ميكردم كه اين چه زندگي داريم ما بدبختم

خوشي نداريم و ...هزار حرف ركيك ديگه به خودم و هر كي كه دم دستم بود. ولي الان ديگه اون حس

و ندارم الكي خوشحالم الكي ميخندم الكي زندگي ميكنم و الكي لذت ميبرم البته شايدم الكي نيست و

من اينجوري فكر ميكنم ولي الان حس ميكنم شادترم و راحتر. اون موقعه‌ها اينقدر انرژي صرف ميكردم

كه به يه سري مسائل به طور جدي فكر كنم به مغزم فشار مياوردم كه يه چيزايي رو ثابت كنم تازه به

ديگران هم ايراد ميگرفتم كه چرا از مغزشون استفاده نمي كنن(بلا نسبت) عينهو گاو زندگي ميكنن بعد

ديدم نه بابا اون كه گاوه داره بهتر زندگي ميكنه. من البته تصميم گرفته بودم ولي الان دارم عمل

ميكنم فكركنم اينجوري خوشبخت ترم...يعني هستم؟؟؟

۱۳۸۹ آبان ۵, چهارشنبه

آب

ديشب خونه ما دعوا سر اب بود اره ساده ترين چيزي كه توي زندگي ميتونه وجود

داشته باشه.گرچه همين ساده ترين چيز توي هرمزگان و البته شهر بندرعباس تبديل

شده به پيچيده ترين مسئله.هر روز كه از خونه ميام بيرون توي تاكسي اتوبوس توي

صف همه و همه دارن در مورد اين مسئله حرف ميزنن يكي ميگه زرده يكي ميگه شوره

يكي ميگه مزه گل ميده اينقدر صحبت‌ها جالبه كه ادم فكر ميكنه دارن در مورد يه مواد

خوراكي جديد كه تازه وارد بازار شده صحبت ميكنن نكته جالب توجه اينجاست كه هر

كسي يه نظري داره در موردش.

ديروزم يكي از دوستام گفت دو تا از دوستام مريض شدن و نيومدن مدرسه چون از اب

دل درد گرفتن و رفتن بيمارستان از طرف ديگه هم اداره اب اعلام كرده كه اب

بندرعباس هيچ مشكلي نداره.

نميدونم اشكال از كجاست از درك و فهم مردم؟دستگاه‌هاي ازمايشگاه اداره اب؟يا بي

وجداني بعضيا هنوز نفهميدم....

يه چيزي رو خوب فهميدم كه اون چيزي كه توي اين مملكت هيچ ارزشي نداره و بهايي

براش پرداخت نمي شه جون مردمه كه هميشه رايگان بوده.

مسئله اينجاست كه من وتو ميتونيم اب معدني بخريم گور باباي حق و پول اون كسي كه

هر روز غذاش تنها همين ابه و يه كمي نون كه توش بزنه بخوره .

اصلا به درك نداره بميره بي پول رو چه به زندگي كردن تا جايي كه بدنت مقاومت داره

بساز بعد از اون رو هر چي شد بگو خدا رو شكر قسمت بود...