۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

هیچی نمیبینم

نمیدونم میخوام چی بنویسم اصلا نمی دونم کجا هستم کجا زندگی میکنم و کجا باید باشم.توی سر در گمی عجیبی گیر کردم، از خودم بدم می‌یاد که اینقدر گرفتار روزمرگی شدم اینقد خودم رو فراموش کردم و هنوز نمی دونم می‌خوام چیکار کنم.

پیش خودم روزی هزاربار میگم ای کاش میتونستم برم و خودم رو پیدا کنم، هر جایی که بشه هر جا که قراره باشم.من گم شدم

چند روز پیش چیز‌هایی رو دیدم که تکونم داد و باعث شد یادم بیاد که چقدر دارم بیهوده زندگی میکنم بدون هیچی بدون احساس بدون امید بدون همه چی اینجا کجاست؟
گیجم منگم نمیدونم تازه فهمیدم که خیلی وقته خودمو گم کردم و درگیر این پوچی مزخرف شدم...
تا کجا آمدم؟چطوری برگردم؟من کجا خوابم برد؟یه چیزی دستم بود!کجا از دستم رفت؟

۲۵ نظر:

  1. "... شاید این پنج روزه را دریابی"!

    پاسخ دادنحذف
  2. از کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می روم آخر ننمایی وطنم. ای بابا تو این مسئله تنها تو نیستی که دچار این درد بی درمون شده دورو برت رو یه نیگا بنداز میبینی که همه اسیر یه کلاف سر درگمن که نمیتونن سرنخ اصلی این زندگی لامصب رو پیدا کنن. طاقت بیار رفیق...

    پاسخ دادنحذف
  3. راستی به این رفیقمون خانم موثق بگو هر کاری میکنم نمیتونم براش کامنت بذارم. بگو من همون بنفشه قدیمیم. میخواستی کی باشم؟

    پاسخ دادنحذف
  4. بیا برگردیم به کودکی

    پاسخ دادنحذف
  5. آخه هومن جان کودکی هم نکردیمدر کودکی هم اسیر و زندانی خویشتن خویش بودیم

    پاسخ دادنحذف
  6. سلام...شما هم خيلي كم پيدايين..
    سال خوبي اتبشت

    پاسخ دادنحذف
  7. سلام ارتا جان. مرسي از اينكه مطالب را دنبال مي كني.
    من يه پام جاسكه و پاي ديگه بندر و قشم. فكر نكنم حالا حالا ها برم جاسك و بايد زجر دوري جاسك را در بندرِ شما تحمل كنيم.
    منم خوشحال ميشم شما را ببينم و از تجربيات شما در زمنيه هاي مختلف بشنوم و استفاده كنم.
    به اميد ديدار

    پاسخ دادنحذف
  8. سلام آرتا
    خوش اومدی به عکس دیدن .
    ..........
    نقل پستت فک میکنم خوبه که بدونی یه چی شده . بده که ندونی چی شده . بد و خوب و توی ترازو نذار . سنگین و سبک که کنی نود درصد بدیه زیاد نره..

    پاسخ دادنحذف
  9. با «مشتی الف بچه قد کشیده!!!» به روزم

    پاسخ دادنحذف
  10. خدا بيامرزه حسين پناهيو
    روحش شاد
    يادم رفت وقتي برات ايميل زدم اين تيكه آخر رو بذارم توي گيومه!
    سلام

    پاسخ دادنحذف
  11. گفته بودی که نقدهایی به خانه مطبوعات وارده؟ میتونم خواهش کنم نقدها رو بگی

    پاسخ دادنحذف
  12. هزاران جون اين چنين زندگي مي كنن حداقل سعي كن اينجور نباشي

    پاسخ دادنحذف
  13. وااای آرتا چه جای بدیه اونجا که داری میری
    ولی برمیگردی
    می شناسمت

    پاسخ دادنحذف
  14. سلام یه سر هم به وبلاگ من بزن من کانمنت کردم خوشحال می شم.

    http://chellaygarma.blogfa.com

    پاسخ دادنحذف
  15. اينجا نمي دونم قرن چنده ؟ هيتلر هنور داره لسكركشي مي كنه

    پاسخ دادنحذف
  16. مگه یادت رفته؟
    خودت گفتی:درون توست اگر خلوتی و انجمنی است/برون زخویش کجا می روی جهان خالبست"

    اینجایی که رسیدی مرحله خیلی خیلی خوبیه .یه چیزی مثل لحظه تولد یک پروانه...

    پاسخ دادنحذف
  17. شما لینک شدید خانم زاهدی....

    پاسخ دادنحذف
  18. گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی

    اما تو باید خانه ی ما را بلد باشی

    یک روز شاید در تب توفان بپیچندت

    آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی

    بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست

    باید سکوت سرد سرما را بلد باشی

    یعنی که بعد از آنهمه دلدادگی باید

    نامهربانی های دنیا را بلد باشی

    شاید خودت را خواستی یک روز برگردی

    باید مسیر کودکی ها را بلد باشی

    یعنی بدانی " ...مرد در باران " کجا می رفت

    یا لااقل تا " آب - بابا " را بلد باشی

    حتی اگر آیینه باشی، پیش آدم ها

    باید زبان تند حاشا را بلد باشی

    وقتی که حتی از دل و جان دوستش داری

    باید هزار آیا و اما را بلد باشی

    من ساده ام نه؟ ساده یعنی چه؟... نمی دانم

    اما تو باید سادگی ها را بلد باشی

    یعنی ببینی و نبینی!...بشنوی اما...

    یعنی... زبان اهل دنیا را بلد باشی

    چشمان تو جایی است بین خواب و بیداری

    باید تو مرز خواب و رویا را بلد باشی

    بانوی شرجی! خوب من! خاتون بی خلخال!

    باید زبان حال دریا را بلد باشی

    شیراز رنگ خیس چشمت را نمی فهمد

    ای کاش رسم این طرف ها را بلد باشی

    دیروز- یادت هست- از امروز می گفتم

    امروز می گویم که فردا را بلد باشی

    گفتی :" وجود ما معمایی است...." می دانم

    اما تو باید این معما را بلد باشی

    پاسخ دادنحذف
  19. سلام الان که برات کامنت میذارم خیلی خسته و داغونم اما بهت بگم کسی می تونه تو این پیچو خم زندگی سربلند و موفق باشه که همیشه خودشو باور کنه نه اینکه چرخشه زمونه رو بهونه گمشدن کنه.
    بروز شدم

    پاسخ دادنحذف
  20. واو.روزمرگی.خیلی وقته که همه چیز زیر غباری از روزمرگی و عاداتی که بی لحظه یی تفکر مدام تکرار میشند دفن شدند

    پاسخ دادنحذف
  21. ه...ن جان نمیدونم کی هستی ولی از شعری که نوشتی برام واقعا ممنونم.و مرسی از اینکه به من سر زدی اما بدون که گاهی حتی نمی شه چیزی رو بلد باشی و اگر هم بلد باشی جرات ابرازشو نداری میدونم همه اینها رو میدونم. کاش ادرس داشتی بت سر میزدم

    پاسخ دادنحذف
  22. نا شناس عزیز انی که تو میگی بهونه نیست جزئی از زندگی واقعیه که خیلیا متوجهاش نیستن در ضمن وقتی آدرس نداری چه طوری بت سر بزنم..

    پاسخ دادنحذف
  23. سلام بر شما باد..مقوله روزمرگی و بیهودگی همان هبط و روزمرگی است که همه ما از آن بیزار و علیرغم زشتی و بیزاری ازآن بدان گرفتار..چرایی این را دوست ندارم بگویم ..شما را نیهمان وبلاگم مینمایم با بازی سیاست و کوچه های سرگردانی و مطالبی دیگر..باشد شما میهمان من باشید با نظرات خود و من میزبان بتوانم با لینک شما همیشه از نظراتتان بهره بگیرم..مرا مطلع نمایید...

    پاسخ دادنحذف
  24. چشمان تو جایی است بین خواب و بیداری

    باید تو مرز خواب و رویا را بلد باشی

    پاسخ دادنحذف
  25. شعر محمدحسين بهراميان شعري كه بارها و بارها خواندم و دوستش دارم

    پاسخ دادنحذف