۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

سکوت بی وحشت

روزایی که تموم می شن روزایی که توی یه دورانی آرزو می شن و تمامی آنها رو می شه در یک آن به دست فراموشی سپرد. لحظه هایی که در اوج ناامیدی و تنهایی انگیزش و نشاط رو توی تک تک سلول های بدنت تزریق می کنه.دقیقه ای آرامش بدون قرص بدون آمپول بدون سیگار.یه لذت تکرار شدنی ولی هر بار لذت اولین بار.
با این لذت خودم و گول میزنم و فرار می کنم از هیاهوی درونی از حال و فرار از فردایی وحشتناکتر از دیروز .
بیشتر اوقات بهترینا خودشون
کلک خودشون رو می کنن
فقط واسه اینکه فرار کنن
و اونایی که باقی می مونن
هیچ وخ درست و حسابی
حالیشون نمی شه
که چرا یکی
باس بخواد از اونا فرار کنه
//////////////
از تنهایی بدتر هم
یه چیزایی هست
ولی اغلب اوقات
چند دهه طول می کشه
تا همین رو بفهمی
و بیشتر اوقات
وقتی حساب کار دستت می یاد
که دیگه خیلی دیر شده
و هیچی
از خیلی دیر شدن بدتر نیست.
/////////////
دمدمای صبح
پرند ها روی سیمای تلفن
چشم انتظار و قتی من
ساعت شیش صبح
ساندویچ مونده دیروز رو خوردم
یه آخر هفته بی سر و صدا
یه لنگه کفش یه گوشه
شق ورق و
اون یکی افتاده کنارش
آره بعضی از زندگیا فقط
به درد حروم شدن می خورن

۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

she is a man

امروز داشتم یه فیلم نگاه می کردم که در مورد افرادی بود که دچار دوگانگی جسمی و تناقضات احساسی و روانی بودند،بود.تا اونجا که کسی از واقعیت درون اونها آگاهی نداره مشکلی نیست و لی از زمانی داستان واقعی شروع می شه که افراد جامعه به مشکل این ادم پی می برن.
در این زمان که اون فرد دوباره درگیر همون مسائل گذشته می شه و شخصیتش زیر سوال می ره. دوباره مشکلات و قصه های قدیمی براش تکرار میشن. همون تناقضات و درگیری هایی که از زندگی سیرت می کننن و اجازه زندگی کردن رو ازت می گیرن.مدام این سوال توی ذهم تکرار می شد چه چیزی هویت و شخصیت ادم ها رو در این جامعه مشخص می کنه آیا آلت تناسلی و داشتن یک شمایلی که همه به راحتی بتونن زن بودن و یا مرد بودنت رو از همدیگه تمیز بدن و یا داشتن یک فکر و یا اندیشه؟ اصلا در این جامعه زن بودن و یا مرد بودن اینقدر مهمه که زندگی کسی رو که دچار یک نوع خاصی از یک وضیت جسمی باشه تعین می کنه؟
در جامعه ای که ما در اون زندگی می کنیم داشتن وضعیت جسمانی مشخص که زن بودن و یا مرد بودن رو تعیین کنه یک نوع اختلال روانی محصوب میشه که منجر به طرد شدن فرد از جامعه و بعضا خانواده می شود.آیا این فرد جدای از مشخص نبودن جنسیت خودش نمیتونه به عنوان یک فرد سالم و پذیرفته شده در جامعه زندگی کنه.گرایش اینگونه از افراد به نوع خاصی از لباس پوشیدن و یا گرایشات خاصی نسبت به جنس مخالف و یا موافق همیشه به عنوان یک عمل زشت و یا منزجر کننده تلقی شده و موج نفرت رو از سوی جامعه روانه اونها میکنه.
وجود اینگونه دیدگاه از سوی جامع خودش یک نوع مشکل روانی رو برای اونها به دنبال داره که به طور ناخواسته از سوی افراد جامعه به این افراد تحمیل می شه.با توجه به رشد علم و دانش و دست یابی جوامع به سطح فرهنگی بالا هنوز افرادی که جبرا دچار این وضعیت شده اند و حتی با عمل جراحی این مشکل رو رفع کرده اند تا زمان زنده بودنشون باید به عنوان یک فرد منزوی زندگی کرده و هیچ رابطه دلخواه خودشون رو نمی تونند داشته باشند.به همین علت بسیاری از این افراد حتی بعد از مشخص شدن نوع جنسیت و یا هویت واقعی خودشون بیش از پیش دچار افسردگی شده و گاها دست به خودکشی و یا به یک شکل خاصی دست به انتقام زده و یا با روش های عجیب دست تخلیه روانی خود می زنند. که پیامدهای ناگواری رو به همراه داره.
و اما آیا تا به حال کدام یکی از ما به این افراد به عنوان یک انسان، جدای از تمام مشکلات جسمانی نگاه کردیم و از اونها نترسیدیم کدام یکی از ما تونستیم اونها رو به عنوان یک فرد عادی در جامعه بپزیریم و با اونها ارتباط دوستانه برقرار کنیم؟قسمت بزرگی از مشکلات روحی این افراد از ماست که هنوز با تمام ادعای داشتن فرهنگ بالا و روشنفکریمون نتونستیم این افراد رو قبول و از اونها حمایت کنیم.