حس خوبیه وقتی میدونی قراره یه سری اتفاقا واست بیفته.حس خوبیه وقتی میدونی دیگه قرار نیست یه سری اتفاقا واست بیفته.و از همه بهتر اینه که میدونی دیگه خودتی و خودت تنها خودت.تازه بعد از این همه مدت فهمیدی که هیچکی خودت نمیشه.
ولی گاهی اوقات یه دوست یه کسی که تا حالا نبوده بودنش رو واست ثابت میکنه و باعث میشه راحتر خرابیها رو بسازی.ازت ممنوننم.
دیروز بعد از گذشت حدود یک یا دو ماه از اکران فیلم به رنگ ارغوان در سینماهای کشور بالاخره این فیلم توی سینمای بندر هم اومد.با دوستان و همکاران رفتیم و این فیلم و دیدیم.خب فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا رو همیشه میشه حدس زد که چطوریه و اینم یکی دیگه از اون کاراش بود.
تا نصفههای فیلم احساس کردم آقای حاتمیکیا یه جورایی فیلمش رو از روی فیلم زندگی دیگران که الان یادم نیست از کیه copy کرده ولی خب از نصفه فیلم به بعد فیلم یه روند عشقولانه رو طی میکنه البته نباید بی انصاف بود فیلم خوبی بود و در ضمن در بعضی از جاها دیالوگهای ای بگی نگی خوبی هم داشت.نمی دونم چرا نتونستم این فیلم رو آنالیز کنم شاید زیاد برام جذاب نبود یا شایدم چیزای دیگهای بود نمی دونم.
در حاشیه: دیروز از اینکه یه سری از دوستان و میدیدم خیلی خوشحال شدم چون برای اولین بار بود میدیدمشون.خب بودن یه سری از دوستان هم خالی از لطف نبود البته با یه سیستم دیگه از نوع مردونه جالب شده بود تا حالا اینجوری ندیده بودمش .